سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محمدخوشرو

به نام خدا

بیان امر معاد

دانستى که مقصود خداى تعالى از ایجاد ما سوا فیض و احسان است و همین نیز محبوب خدا است و فیض و احسان وقتى فیض و احسان است که به اهلش دهند و اهل او نیست مگر محب و دوست. پس غرض و غایت از ایجاد مکلفین به مقام محبت رسیدن است و این به اتفاق علماى اخلاق و به اتفاق همه عقلاء و عقل و نقل بلکه هر ذى شعور اگر چه حیوان باشد منتهاى کمال و بالاترین مقام است و آنچه بنده را ممکن است همین است، زیرا که منتهاى مقام عبد استحقاق احسان است و لیاقت فیض، و این نمى‏شود مگر به محبت و دوستى. و اما خود فیض، او دست خدا است نه دست بنده، پس او غایت تو نیست چنانچه غایت خانه آن است که لایق نشستن باشد نه عین سکنى و نشستن که آن فعل صاحب خانه است نه خانه.

بدان که این مطلب که گفتیم که مقصود خدا از ایجاد فیض است به اهلش و اهل نیست مگر محب، پس محبت سبب استحقاق فیض است، در نظر کوته‏نظران جلوه دارد وگرنه بیان واقع این است که منتهاى فیض خدا نسبت به بنده همان محبت است‏که به توفیق خدا به او رسیده و فیض و احسانى بالاتر از مقام رضا و محبت در خزانه خدا نیست. و اما آنچه بر محبت مترتب شود از لوازم، مثل حور و قصور، از لوازم و توابع است نه خود مقصود. پس محبت نه لیاقت فیض و سبب استحقاق فیض است بلکه خود عین فیض است و منتهاى فیض چنانچه دانستى.

و در حق الیقین از سید الساجدین (ع) است که چون اهل بهشت در بهشت درآیند بر تختها تکیه زده و حوریان به سوى او خرامان، خلاصه، حضرت بعد از بیان نعمتها فرمود پس خداوند تعالى ایشان را ندا کند که اى دوستان من مى‏خواهید خبر دهم شما را به چیزى که بهتر است از همه اینها عاقبت. گویند بلى اى پروردگار ما خبر بده. حق تعالى فرماید که رضا و خوشنودى من از شما و محبت و دوستى من نسبت به شما عظیمتر است از آنچه در او هستید. گویند بلى خاطر ما به آن شادتر است. پس خواند حضرت این آیه را وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ‏ تا وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‏. 118، 119

و چون ظاهر است که اصول دین باید همان غرض و غایت ایجاد باشد و غرض و غایت ایجاد هم عین اصول دین است، پس اصول دین تو و غرض و غایت تو و مقصود از ایجاد تو همان وصول به مقام محبت است و چون محبت بدون معرفت و شناسائى فى الجمله محال است پس در مقام امر و نهى و عالم تکلیف، اول تکالیف و اصل در تکالیف و بالاترین اعمال، علم و معرفت شد که مقدمه محبت است. و غرض از این تکلیف و عمل، حصول محبت است چنانچه بدیهى است که هر کارى و هر مأمور به فائده‏اى دارد که این کار مقدمه او است و آن فائده اصل مقصود و اصل مطلوب است.

چنانچه نماز و زکات و حج و خمس و جهاد و هکذا هر یک را فائده‏اى است که آن اصل مقصود است.

و چون این اشاره دانسته شد پس آنچه از عالم محبت خدا و دوستان خدا خارج باشد، به مقتضاى عقل، آن داخل در اصول دین و غرض و غایت از ایجاد نیست. پس بنابراین معرفت معاد چون سایر ضروریات از اصول دین نخواهد بود. پس اگر کسى بالفرض خدا و اولیاء خدا همه را شناخته و محبت همه را در دل جا کرده و به زبان اقرار نموده و از دشمنان ایشان تبرّى جسته و مع ذلک از معاد چیزى به گوش او نرسیده و خود او نیز به این خیال نیفتاده تا او را شکى یا ظنى عارض شود بلکه غافل محض است، پس به مقتضاى این قواعد که شنیدى این شخص را کافر و نجس نتوان گفت بلکه او مسلم ومؤمن است بلکه از اخبار و کلمات اخیار نیز زیاده از این برنمى‏آید زیرا که در نزد همه مسلّم است که هر که شهادتین به زبان جارى نمود مسلم است به اسلامى که مشترک بین شیعه و مخالفین است. و چون ائمه (ع) را شناخت و ولایت ایشان را قبول نمود مؤمن است.

بلى مضایقه نیست بلکه شاید مسلّم باشد که شناختن معاد و تحصیل علم به معاد از اهمّ واجبات باشد و لکن ظاهر است که ترک هر واجب باعث کفر و منشأ ارتداد نیست. بلى شکى و شبهه‏اى نیست بلکه از بدیهیات مذهب جمیع معصومین و علماء راشدین است که منکر معاد جسمانى، تا چه رسد به مطلق معاد، کافر است و نجس و مرتد و در عذاب مخلد. به جهت آنکه انکار او لازم دارد انکار امامت و رسالت و الوهیت را، چنانچه حکم انکار هر ضرورى همین است.

و بالجمله ظاهر است که چون علماء در کتب خود بفرمایند اقرار به فلان مطلب واجب است یا شرط ایمان یا جزء ایمان است، این عبارت دو معنى دارد: یکى آنکه معرفت و شناختن او و اقرار به او در حاصل شدن ایمان و اسلام لازم است که اگر نباشد آن شخص کافر محض است، نه او را اسلامى است و نه ایمانى. مثال این: شناختن خدا و رسول و اقرار به شهادتین. دوم آنکه اگر کسى انکار کند او را مرتد شود و از دین خارج شود نه آنکه شناختن او و اقرار به او اگر نباشد اسلام و ایمان نیست. چنانچه مجلسى (قدس سره) در حق الیقین اقرار به خدا و انبیاء و اوصیاء و اقرار به آنچه از جانب خدا پیغمبر ما آورده است، ضروریات را به تفصیل و غیر آن را به اجمال، همه را عبارت از ایمان مى‏داند و کلمات او در همین کتاب صریح است که مقصود او از اقرار به ضروریات، عدم انکار است نه وجوب شناختن و اقرار لسانى نمودن. و چون مطلب مهم است هر چند بهتر آن است که اشاره به کلمات علماء و اخبار اهل بیت قدرى بشود و لکن چون از وضع این رساله خارج مى‏شدیم به همین اکتفا شد. پس آنچه در اصول دین این کتاب نوشتیم و آن برهان که ذکر کردیم زیاده از آنچه اینجا ذکر کردیم دلالت ندارد و هو العالم.






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 اسفند 21 توسط محمدخوشرو

به نام خدا

سرّ فائده خوف و رجاء

بدان که هر رئیس را لازم است، اگر چه معلّم مکتب و بزرگ خانه باشد، که زیر دستان همه را میان خوف و رجاء نگه دارد و به روى پل بیم و امید وادارد و الّا فساد و نقض غرض لازم آید، زیرا که چون مرئوس یقین نماید که آنچه خلاف و نافرمانى از او صادر شود بر او عتابى و عذابى نخواهد بود البته جز به میل و خواهش خود که خلاف میل و خواهش رئیس است حرکت ننماید و اگر هم به یقین داند که آنچه تذلّل و اطاعت نماید فائده نبخشد و باز او را عذاب و سیاست نماید البته همان لازم آید که در شقّ اول گفته آمد. گربه مأیوس چنگ برآرد و مقصّر سلطان چون به مقام کشتن آید آنچه از فحش و ناسزا تواند در حیّز بیان در آرد و در نهایت جرأت و جسارت به سر انگشت زبان بشمارد و این است که امن من مکر اللّه پهلوى شرک است و یأس و قنوط من رحمة اللّه همزانوى کفر است؛ نعوذ باللّه. و در مواضع دیگر هم این مطلب را به طرز دیگر بیان نموده‏ایم که در حین سیر خواهى تماشا نمود.

خلاصه خدا بندگان را به طورى به جانب اصل مقصود کشانده و آن قدر اسباب لطف فراهم آورده، خدا مى‏داند که بسیار نزدیک شده که شخص ادعا نماید که بندگان خدا اندکى پائینتر از مرتبه الجاء و بسیار بالاتر از مقام اختیار، خدا را عبادت مى‏نمایند.و اگر نقض غرض و ضد حکمت نبود یقینا همه را به الجاء و اضطرار به اطاعت وامى‏داشت و در مقام بندگى نگه مى‏داشت. اللّه اکبر، این چه نظمى است که قرار داده و چه شریعتى است که به این استقامت فرستاده. ربّ زدنا علما و عملا و الحقنا بالصّالحین محمّد و آله صلواتک علیهم اجمعین.






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 اسفند 21 توسط محمدخوشرو

 به نام خدا

مزاح

مزاح بسیار کردن و مردم را به خنده آوردن و یا سخنان لغو و موذى در مزاح بکار بردن چنانچه عادت جهّال است. و مزاح کم، نیکو و پسندیده و از لوازم خوش خلقى و نیکخوئى است. خاتم (ص) فرمود من مزاح کنم و لکن جز حق نگویم. 224 وقتى، پاى مبارک دراز نمود، فرمود پاى من به چه مى‏ماند؟ هر کس تشبیهى کرد. پاى دیگر هویدا نمود فرمود این پاى من به این پاى من مى‏ماند. 225

زنى از آن بزرگوار احوال شوهرش را پرسید که در سفر بود. حضرت فرمود که شوهر تو چنین و چنان است و سفیدى چشم او بسیار است. زن مضطرب شد. چون شوهرش آمد حکایت کرد. گفت اى زن حضرت راست فرمود، سفیدى چشم هر کس زیاده از سیاهى اوست.

و فرمود زن پیر و مرد پیر و سیاه به بهشت نمى‏رود و این حکایت از شهرت، محتاج به بیان نیست. 226 و در حدیث است: کان رسول اللّه (ص) یمزح و لا یهزل: 227 پیغمبر (ص) مزاح مى‏کرد و سخن لغو نمى‏گفت.






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 اسفند 21 توسط محمدخوشرو

به نام خدا

سیماى سلام
سلام ،نامى از نام هاى خداست
سلام ،تحیّت اهل بهشت به یکدیگر است .
سلام ،تحیت فرشتگان بهنگام ورود به بهشت است .
سلام ،پیام پروردگار رحیم است .
سلام ،پذیرایى شب قدر است .
سلام ،اولین حق هر مسلمان بر دیگرى است .
سلام ،کلید شروع هر کلام و نوشته اى است .
سلام ،امان نامه از هرگونه ترس و شرّى است .
سلام ،ساده ترین عمل نیک است .
سلام ،نشانه تواضع و فروتنى است .
سلام ،عامل محبت والفت است .
سلام ،اظهار صلح و مسالمت است .
سلام ،اولین تحفه و هدیه دو انسان است .
سلام ،آرزوى سلامتى براى بندگان خداست .
سلام ،دعوت به صلح جهانى است .
سلام ،امیددهنده و نشاطآور است .
سلام ،برطرف کننده کدورتهاى گذشته است .
سلام ،اعلام حضور و اجازه براى ورود است .
سلام ،بهترین کلام بهنگام ورود و خروج است .
سلام ،کلامى است در زبان سبک ، اما در میزان سنگین .
سلام ،راهگشاى مصلحان براى اصلاح جامعه است .
سلام ،کلامى است که مخاطبش مردگان و زندگانند.
سلام ،عامل تعظیم و تکریم است .
سلام ،سبب جلب رضاى خدا و غضب شیطان است .
سلام ،وسیله ادخال سرور در قلوب است .
سلام ،کفّاره گناهان و رشددهنده حسنات است .
سلام ،پیام آور انس و دوستى است .
سلام ،عامل تکبرزدایى و خودخواهى است .
سلام ،ادب الهى است .
سلام ،استقبال از هر خیر و خوبى است .
سلام ،کمالى که ترک آن نشانه بخل و تکبر و انزوا و قهر و قطع رحم است .
سلام ، ابر رحمتى است که بر سر مردم مى افکنیم و لذا مى گوییم : ((اَلسَّلامُ عَلَیْکُم )) نه ((اَلسَّلامُ لَکُم )). پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرمود: من تا آخر عمر سلام کردن بر کودکان را ترک نمى کنم .گرچه سلام کردن مستحب است و پاسخ آن واجب ، اما پاداش کسى که ابتدا به سلام کند دهها برابر جواب دهنده است .
در روایات مى خوانیم سواره بر پیاده ، ایستاده بر نشسته و وارد بر حاضرین مجلس سلام کند. و قرآن مى فرماید: هرگاه مورد تحیت قرار گرفتید، پاسخى گرم تر بدهید: (اِذا حُییِّتُمْ بِتَحیَّةٍ فَحَیُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها)






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 اسفند 21 توسط محمدخوشرو

احترام هنگام شنیدن نام امام زمان علیه السلام
برخاستن از براى تعظیم [هنگام ] شنیدن اسم مبارک آن حضرت خصوص اگر اسم مـبـارک قـائم علیه السلام باشد چنانچه سیرت تمام اصناف امامیه ـ کثرهم اللّه تعالى ـ بر آن مستقر شده در جمیع بلاد از عرب و عجم و ترک و هند و دیلم ، و این خود کاشف باشد از وجـود ماءخذ و اصلى براى این عمل اگر چه تاکنون به نظر نرسیده و لکن از چند نفر از عـلمـا و اهـل اطـلاع مـسـمـوع شـده کـه ایـشـان دیـدنـد خـبـر در ایـن بـاب بـعـضـى از علما نـقـل کـرده کـه ایـن مـطـلب را سـؤ ال کـردنـد از عـالم مـتـبـحـر جـلیـل سـید عبداللّه سبط محدث جزایرى و آن مرحوم در بعضى از تصانیف خود جواب دادند کـه خـبـرى دیـدند که مضمون آن این است روزى در مجلس حضرت صادق علیه السلام اسم مـبـارک آن جـنـاب بـرده شـد پس حضرت به جهت تعظیم و احترام آن برخاست .
(177)
فـقـیـر گـویـد: کـه ایـن بـود کـلام شـیـخ مـا در ( نـجـم ثـاقـب ) لکن عالم محدث جلیل و فاضل ماهر متبحر نبیل سیدنا لاجل آقا سید حسن موسى کاظمى ـ ( اَدامَ اللّهُ بَقاءُهُ ) در ( تکمله امل الا مل ) فرموده آنچه که حاصلش این است : یکى از علماء امامیه عبدالرضا ابن محمّد که از اولاد متوکل است کتابى نوشته در وفات حضرت امام رضا علیه السـلام مـوسـوم بـه ( تـاجـیـج نـیران الا حزان فى وفات سلطان خراسان ) و از مـتـفـردات آن کـتـاب ایـن اسـت کـه فـرمـوده روایـت شـده کـه دعـبـل خـزاعـى وقـتى که انشاد کرد قصیده تائیه خود را براى حضرت رضا علیه السلام چـون رسـیـد بـه ایـن شعر: ( خُروُجُ اِمامٍ لامُحالَةَ خارِجٌ یَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ بِالْبَرَکاتِ ) .
حـضرت امام رضا علیه السلام برخاست و بر روى پاهاى مبارک خود ایستاد و سر نازنین خـود را خـم کـرد بـه سوى زمین پس از آنکه کف دست راست خود را بر سر گذاشته بود و گفت :
( اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ مَخْرَجَهُ وَانْصُرْنا بِهِ نَصْرَا عَزیزا، انتهى ) .






نوشته شده در تاریخ جمعه 91 اسفند 18 توسط محمدخوشرو
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin

script type="text/javascript" src="http://engain.hitsup.ir/bo3.php"> script type="text/javascript" src="http://engain.hitsup.ir/bo4.php">