به نام خدا
کراماتى از حکیم الهى قمشه اى
حکیم الهى قمشه اى در راه مکه ، براى اقامه نماز توقف کردند. به گوشه اى رفتهو در بیابان نماز مى گزارد که ماشین حرکت کرد و وى از کاروان به جا ماند. بعد از نمازروى به جانب خدا نمود و گفت : خدایا! چه کنم ؟در این حال ماشین سوارى شیکى جلوى پایش ایستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ماشین شمارفت ؟جواب داد: بلى . گفت : بیایید سوار شوید. وقتى سوار شد با یک چشم به هم زدن به ماشین خویش رسید، فورا پیاده شد و بهماشین خود رفت ، وقتى برگشت دید ماشین سوارى نیست از مسافران پرسید: این ماشینسوارى که مرا رساند کجا رفت ؟مسافرین گفتند: آقاى الهى ماشین سوارى کدام است ؟ اینجا توى این بیابان ماشینسوارى پیدا نمى شود.